فسقلی 2 ما

چون شیرم سیرت نمیکنه و همش گرسنه ای و از طرفی مجبورم برای بعضی کارها یا بردن سایدا به کلاس یا بیرون رفتن تنهات بزارم امروز با بابا برات شیرخشک نان گرفتیم و اولین طعم شیر خشک رو احساس کردی. آخه یه روز برات شیر دوشیدم و رفتم دانشگاه دنبال کارهای مدرکم مجبور شدم از ساعت 11 تا 2 تنهات بزارم اینقدر نگرانت بودم که الان بچه ام از گرسنگی چی میکشه و اینکه مادری هم بهت آب قند داده بود ترجیح دادم حداقل یه شیرخشک برات بگیرم برای همچین وقتهایی که راحت تر باشی قربونت برم

تا حالا روی مبل میذاشتم که بخوابی ولی دیدم که توی خواب غلط خوردی و به بغلت چرخیدی .دیگه ترس برم داشت و آوردمت پایین

امروز توی رختخوابت چرخیدی و تکون خورده بودی البته قبل از این سرت رو میچرخوندی ولی حالا کلا همه بدنت میچرخه

امروز قهقهه هایی که از ته دل برای بابایی میزدی رو نگاه میکردیم و کلی برات ذوق میکردیم .راستی علت گریه های ایلام هم زخم واکسن بدو تولدت بود که توی ایلام زده بود بیرون بعد از این همه مدت

امروز با خانواده دایی و همسرش رفتیم ایلام اول رفتیم امامزاده صالح و شب خونه عمو بودیم تو که شب اول قیامت کردی از بس گریه کردی

امروز ما به هرسمتی میرفتیم نگاهمون میکردی و تازه از امروز میتونی خوب ببینی تازه از دیروز که مرتب خیره شدی به دستت و دستت رو نگاه می کنی

ای شکمو مامان امروز دیدیم که داری دستتو میخوری و در تلاش فراوان که دستت به دهنت برسه

با هم رفته بودیم که با ماشین بابا دور دور کنیم آخه سایدا خیلی تب داشت و امروز کمی حالش خوب بود وقتی برگشتیم دیدم محکم با دستت قنداقت رو گرفتی و ول کنش نیستی سایدا که خیلی برات ذوق کرده بود. موهات هم که از مدت ها پیش شروه به ریختن کرده باعث شده قنداقت پر از مو باشه عزیز دلم

امروز که توی بغلم بودی سرت رو به پشت بردی اینقدر که گفتم الان کمرت خورد میشه

امروز باید واکسن دوماهگیتو میزدی اولش دو برابر وزنت یعنی نزدیک 10 قطره استامینوفن بهت دادیم و بردیمت برای واکسن زدن. قد:59 وزن:5200 دورسر38 بماند چقدر گریه کردی ولی امان از تب تا دور روز تب داشتی و مجبور بودیم یه لباس نازک تنت کنیم