هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

فسقلی 2 ما

شاهکارهای جدید هیراد

میگیم هیراد چی میخوای میگی شیر. میگیم داری چکارمیکنی شروع به ات کردن میکنی و میگی ات میگیم هیراد کجاست سرتو میکنی توی کنج و قایم میشی بابا از درمیاد گریه و زاری که بیا بغلم کن و میگی بابا هروقت سایدا یا بابا نیست میگم کجان میگی نیس. تقلید نمازخوندن بابایی رو درمیاری و مثلا سجده میری سرت رو پایین میبری و پشتت رو تا میتونی بالا میبری. تا از سرکار میام سریع میای و منو میبوسی و صورتمو خیس میکنی ها اونم بدجور میک میزنی و میبوسی. عاشق ماشین سواری هستی و فرمون باید مال خودت باشه که البته پشت ماشین واقعی نمیذازم بشینی.فقط ماشین شارژی سایدا. با همه هم که در اوج روابط عمومی بالا هستی و برای همه میخندی قربونت برم که به قول درسا ...
4 مهر 1397

از تو به سرعت دررفتن از ما به شدت دنبال کردن

به سرعت باد با چهاردست و پا درمیری وهرجایی که خطرناکتره رو بیشتر دوست داری از هیچ چی هم نمیترسی نه تاریکی نه سرو صدا جایی هم که تا حالا نرفتی یا دور میشی برمیگردی یه نگاهی به ما میندازی و لبخند میزنی میگم نرو با سرعت میری . ماساژور رو روشن کردم دیدم خیلی راحت دستت رو گذاشتی روش و انگار که نه انگار .خلاصه اینقدر با سر و بدن زمین میخوری که نگو همش دنبالتیم دیگه حسابی از کار و زندگی ما رو انداختی. به هرکی میرسی موهاشو میکشی من و سایدا و بابا که در امان نیستیم . بابا موهای دستشو به خاطر شما زده. اها اینم بگم فکر نمیکردم اینقدر بابا رو دوست داشته باشی تا از در میاد تو سریع میری دم در و لبخند زنان وایمیستی که بگیرتت و اگه بهت کم محلی بشه میزنی زیر...
23 مرداد 1397

نشستن روی روروئک

امروز سایدا جون ما رو مجبور کرد روروئک بچگیشو دربیاریم و شما رو داخلش بذاریم اولش به شدت گریه کردی ولی شب که دوباره امتحان کردیم کلی ذوق کردی و خندیدی. درضمن چند روزی میشه که دیگه خودت میشینی و وقتی چهار دست و پا میری و بعد خسته میشی میتونی سریع همونجا بشینی
5 مرداد 1397

شیرین کاری و کلمه هایی که میگی

اول که میگفتی ماما حالا هر وقت شیر میخوای و مادری یا منو میبینی میگی مام ماهم میفهمیم که شیرمیخوای و اگه پیش مادری باشی سریع برات شیرخشک درست میکنه. خیلی تشنه هم باشی میگی آ و به شدت گریه میکنی و ما میفهمیم آب میخوای. وای اگه خوابت کم باشه خیلی به خوابت زبونی و باید کامل بخوابی وگرنه دمار از روزگارمون درمیاری. بابایی میگه هیراد چی شده میگی بو و منظورت اینه که بوف شدی و این کلمه رو فقط به بابایی میگی. شبها هم که روی تشک هایی که پهن میکنیم باشدت میری و خودت رو به زمین میکوبی یعنی پامو بگیرین بکشین که بخورم زمینو قهقهه میزنی.
3 مرداد 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی 2 ما می باشد