به سرعت باد با چهاردست و پا درمیری وهرجایی که خطرناکتره رو بیشتر دوست داری از هیچ چی هم نمیترسی نه تاریکی نه سرو صدا جایی هم که تا حالا نرفتی یا دور میشی برمیگردی یه نگاهی به ما میندازی و لبخند میزنی میگم نرو با سرعت میری . ماساژور رو روشن کردم دیدم خیلی راحت دستت رو گذاشتی روش و انگار که نه انگار .خلاصه اینقدر با سر و بدن زمین میخوری که نگو همش دنبالتیم دیگه حسابی از کار و زندگی ما رو انداختی. به هرکی میرسی موهاشو میکشی من و سایدا و بابا که در امان نیستیم . بابا موهای دستشو به خاطر شما زده. اها اینم بگم فکر نمیکردم اینقدر بابا رو دوست داشته باشی تا از در میاد تو سریع میری دم در و لبخند زنان وایمیستی که بگیرتت و اگه بهت کم محلی بشه میزنی زیر...