عزیز دلم من و سایدا بی صبرانه منتظر به دنیا آمدنتیم هرشب به لگدهای محکمی که به شکم مامان میزنی نگاه می کنیم . منتظرم که بیای,زود بزرگ بشی که بتونیم با هم استخر بریم
از اونجایی که نذر کرده بودم که مشهد برم و نذرمو ادا کنم و هنوز تو اذیتم نمیکردی با خونواده دایی و بابایی با هواپیما راهی مشهد شدیم خدا رو شکر مثل سایدا مهربونی و مامانو اذیت نمیکنی