هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

فسقلی 2 ما

روز تولد

1396/9/8 13:56
نویسنده : مامانی
447 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح بیدار شدم سایدا هنوز خواب بود خیلی استرس داشتم نمازمو خوندم و وسایلمو جمع کردم بابایی اومد پیش سایدا و من و مادری و بابا رفتیم بیمارستان .

وای از این روزهای پر استرس چه خواهد شد.

امیدوارم به سلامت به دنیا بیای و خوشبخت بشی پسر نازنینم.

تا نزدیک ساعت 1 منتظر دکتر بودیم بابا که سریع برگشت پیش سایدا که تنها نباشه.من که وجودم پر از نا آرامی بود خلاصه ساعت یک رفتم اتاق عمل و شما ساعت 13:56 روز چهارشنبه سال 1396 در بیمارستان سجاد تحت نظر خانم دکتر نگین رضاوند بدنیا آمدی. روز قبل که برای پذیرش رفته بودم به خانم مالمیر که از فامیلهامون هستن سپردم همون اتاقی رو برام بذاره که من و سایدا توش بدنیا آمدیم.حالا من و سایدا و تو هر سه تامون توی یک اتاق به دنیا اومدیم و اولین ساعات زندگیمونو سپری کردیم.توی اتاق عمل به خانم پرستار گفتم ساعت بدنیا اومدنت رو بهم بگه چون روی ساعت دید نداشتم .همزمان با تو یک دختر دیگه هم بدنیا اومد پرستارها گفتن پسره خوشگل تره دونستم که تو رو میگن گفتم بیارین که ببینمش وقتی دیدمت خیلی کوچولو و ریز بودی.بعد که اومدم بیرون از اتاق عمل همه گفتن وای پسرت خیلی خوشگل و نازه .سایدا هم که با ناز نگاهت می کرد.سریع شروع کردی شیرخوردن  ولی خوب شیرم کم بود و جیغ و گریه راه مینداختی.بابا گفت چه پسری برامون آوردی.من باید دوشب توی بیمارستان بمونم .

 

 

پسندها (5)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی 2 ما می باشد