هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

فسقلی 2 ما

گرفتن شناسنامه

امروز بابا تونست بره برات شناسنامه ات رو بگیره و از امروز رسما شدی آقا هیراد ما . ولی خوب از مرکز بهداشت زنگ زده بودن که تیروئیدت بالا نشون داده نزدیک 7/3 و باید مجددا برای چکاپ مراجعه کنیم. من که خیلی حالم بد شد و متاسفانه از وقتی که این گوشی و اینترنت شده جزء زندگی مردم سریع رفتم توی اینترنت و همش مطالب وحشتناکی راجع به کم کاری تیروئید و عوارضش خوندم. بابا که نگرانی منو دید تصمیم گرفت که تو رو ببریم دکتر و دکتر هم سریع برات قرص نوشت اولش گفت باید آزمایش بدی بعد شروع کنی خوردن قرص روزی نصف یک عدد. برات داروی نفخ هم نوشت.
18 آذر 1396

افتادن بند ناف

امروز بابا برات گوسفند قربونی کرد و مهمونی داد. مادربزرگ و پدربزرگ و عمه و دایی هم اومدن. عصرش ساعت 5 که مادری خواست پوشکتو عوض کنه بند نافت افتاد و سریع روش حنا ریختیم. حالا دیگه پوشک کردنت خیلی راحته و دیگه اذیت نمیشی.
17 آذر 1396

اولین حمام

امروز روز میلاد پیامبر و مادری به همین خاطر امروز رو برای اولین حمومت انتخاب کرد و امروز بردیمت حموم همش خواب بودی و انگار نه انگار سایدا دوست داشت بیاد و خودش حمومت بده ,خیلی دوست داره .
15 آذر 1396

آزمایش زردی

چند روزه که همه میگن کمی زرد شدی و توی چشمهات زرده برای همین هم امروز بردیمت آزمایش زردی دیدیم نزدیک 12/7 نشون میده بابا سریع رفت برات لامپ مخصوص گرفت و روی سرت روشن کردیمو شروع کردیم بهت ترنجبین و شیرخشت دادن. امروز عموت اومد بهت سر زد.
13 آذر 1396

اولین سکسکه

امروز صبح ساعت 7 بعد از خوردن شیر شروع کردی سکسکه زدن .ما که با تعجب نگاهت می کردیم چون سکسکه خیلی زود بود برات برای آزمایش تیروئید هم با مادری و بابا و سایدا رفتی .سایدا که خیلی ناراحت شده بود ازت آزمایش گرفته بودن.ساعت 6 هم رفتی غربالگری سنجش شنوایی خلاصه امروز کارهای زیادی انجام دادی.
11 آذر 1396

روز تولد

امروز صبح بیدار شدم سایدا هنوز خواب بود خیلی استرس داشتم نمازمو خوندم و وسایلمو جمع کردم بابایی اومد پیش سایدا و من و مادری و بابا رفتیم بیمارستان . وای از این روزهای پر استرس چه خواهد شد. امیدوارم به سلامت به دنیا بیای و خوشبخت بشی پسر نازنینم. تا نزدیک ساعت 1 منتظر دکتر بودیم بابا که سریع برگشت پیش سایدا که تنها نباشه.من که وجودم پر از نا آرامی بود خلاصه ساعت یک رفتم اتاق عمل و شما ساعت 13:56 روز چهارشنبه سال 1396 در بیمارستان سجاد تحت نظر خانم دکتر نگین رضاوند بدنیا آمدی. روز قبل که برای پذیرش رفته بودم به خانم مالمیر که از فامیلهامون هستن سپردم همون اتاقی رو برام بذاره که من و سایدا توش بدنیا آمدیم.حالا من و سایدا و تو هر سه تام...
8 آذر 1396
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی 2 ما می باشد