هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

فسقلی 2 ما

روز جدایی

بالاخره رسید روز جدایی و سرکار رفتن من . تو که خواب بودی ولی سایدا بیدار بود حال خوشی نداشتم و امروز اومدم سرکار با بغض و ناراحتی ولی خوبه که ظهر زود برگشتم
8 خرداد 1397

درد و دل های مادرانه

متاسفانه اینقدر اوضاع اقتصادی خرابه که پدر و مادر هردو برای گذران زندگی باید سرکار بریم و با این قراردادهای نه چندان مناسب و تفاوت حقوق های فراوان ما با پرسنل رسمی چاره ای جز سرکار رفتن برام نمیمونه امشب بغضم ترکید خیلی گریه کردم وقتی تو وسایدا خواب بودین راستش بیشتر برای سایدا حتی تو هم که خیلی بهم وابسته هستی و سایدای طفلکی که فکر میکنه دیگه سرکار نمیرم و برام خوشحاله بابا گفت اگه میخوای نرو سرکار ولی مجبوریم عزیز دردونه های من  باور کنید تحمل دوریتون خیلی برام سخته و طاقتش رو ندارم
23 ارديبهشت 1397

شروع غذای کمکی

امروز نیمه شعبانه و برات کلی آرد برنج درست کردیم و فرنی بدون شیر پختیم و شروع کردی به خوردن غذای کمکی و قطره آهن رو از امروز بهت دادیم البته چند وقت پیش هم چند روز بهت دادم ولی قطعش کردم و دوباره از امروز شروع کردیم تازه بهت زینک هم میدم روزی یک سی سی که خیلی برات خوبه
12 ارديبهشت 1397

شستن در دستشویی

از امروز تصمیم گرفتیم دیگه ببریمت دستشویی و اونجا بشوریمت. خیلی گریه می کردی و بی قرار بودی بردیمت دکتر . جالبه دکتر می گفت بچه ها توی چند مرحله در نوزادی همینجوری گریه می کنند یکی نزدیک سه ماهگیه یکی شش و یکی دوازده ماهگیه که توی این مرحله مغز در حال رشده و میخواد بزرگ بشه و تاب و قرار بچه رو از بین میبره در ضمن آب توی دهانت زیاد جمع میشه و توی بغلی سرت رو به پشت میبری که از علائم رفلاکس معده است که باید دو ماه رانیتیدین بخوری تا خوب بشی
28 فروردين 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی 2 ما می باشد