اولین مسافرت خارج از شهر
از اونجایی که مراسم سالگرد فوت پدربزرگم بود با بابایی و مادری راهی اسلام آباد شدیم و تو اولین سفرت رو تجربه کردی چند شب اونجا بودیم بجز شب اول که گریه کردی بقیه اش آروم بودی و خوابیدی .همه بغلت می کردن و خیلی شیرین بودی .شب آخر که با بابا برگشتیم خونه یه مقدار سرد بود به همین خاطر تا ساعت 3 شب گریه کردی چه گریه ای