هیرادهیراد، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

فسقلی 2 ما

شستن در دستشویی

از امروز تصمیم گرفتیم دیگه ببریمت دستشویی و اونجا بشوریمت. خیلی گریه می کردی و بی قرار بودی بردیمت دکتر . جالبه دکتر می گفت بچه ها توی چند مرحله در نوزادی همینجوری گریه می کنند یکی نزدیک سه ماهگیه یکی شش و یکی دوازده ماهگیه که توی این مرحله مغز در حال رشده و میخواد بزرگ بشه و تاب و قرار بچه رو از بین میبره در ضمن آب توی دهانت زیاد جمع میشه و توی بغلی سرت رو به پشت میبری که از علائم رفلاکس معده است که باید دو ماه رانیتیدین بخوری تا خوب بشی
28 فروردين 1397

ترانه کردی مادرانه برای پسرها

چند تا شعر مادری برات میخونه که من با زبان کردی مینویسم که خاطره ای باشه در گذرزمان آی مالیل ورو پشت    تیلا بارن ارا گوشت   هیراد آقا کلی کشت    هیراد دست به تفنگه               نشانه گیریه قشنگه هیراد چیه گژ دار       هلو و دار بارد خوار    دوتیل ودوره جمع بین   عاشق  قد و بالای بین    کورم کورانی کردیه   هفت سال شوانی کردیه   هر مزد و مال ناوردیه   داسه دوتیل ماچ کردیه  آی دوتیلیه حیا کین مزد کوریم پیدا کین       ...
15 فروردين 1397

واکسن 4 ماهگی

چون رفته بودیم مسافرت و خونه نبودیم امروز بردمت واکسن 4 ماهگیتو زدم وزن:6400 قد:63 دورسر:41 حسابی هم که تب کردی تب وحشتناک که مجبور شدیم مهمونی خونه دایی سجاد رو کنسل کنیم برای فردا شب برات مولتی ویتامین هم گرفتم که دیگه بهت مولتی بدم
14 فروردين 1397

مسافرت به شمال

امسال نوروز تصمیم گرفتیم با خانواده دایی و خانواده خانمش و مادری و بابایی بریم شمال .برای اینکه تو اذیت نشی از قبل از ویلاهای بابلسر رزرو کردیم .دو روز هم خونه عمو ابوالفضل دوست بابا توی روستای انارجار بودیم .خیلی هوا خوب و دلچسب بود. تو که عالی بودی ولی مشکلی که داشتی هرجایی که اولین شب اونجا می خوابیدیم تا نصفه های شب گریه می کردی. ولی در کل سفر خوشی بود در برگشت جاده چالوس ترافیک بود فقط شانس آوردیم به شب برخوردیم و تو و سایدا خواب بودین وگرنه دمار از روزگارمون در میاوردین. بابا که خواب خواب بود توی رانندگیش دعا کردیم که سالم برسیم.نزدیک های صبح به همدان رسیدیم و خونه فامیل های خاله فاطمه رفتیم انصافا خانواده مهربان و مهمان نوازی هستن....
2 فروردين 1397
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی 2 ما می باشد